باز هم امسال زمزمه یک جمع وبلاگی بین بچه ها هیاهو راه انداخته بود.
جمعی که برای من در دوسال گذشته تلخ ترین خاطره را به همراه داشت.
و من از شرکت در این جمع هراس داشتم
هراس داشتم که نکند باز امسال...
مرضیه جان!
چقدر زود از اولین دیدار و آخرین دیدارمان گذشت...
به همین زودی دوسال شد...
چقدر
فاصله ها بی رحمند
تو رفته ای و ما 2سال فاصله را زندگی که نه!...
گریستیم و درد کشیدیم
تو از خدا بخواه به ما صبر عنایت کند ...
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه